وانيا

خاطرات من ... همچي

به من نگو

به من نگو كه تو از تاك

تنها يك خوشه‌اي

كه خوشه‌هاي ديگر هم

اين‌طور سيراب مي‌كند مرا.

 

گرسنه و تشنه‌ام

اما فقط براي تو

من گونه‌اي از تو هستم

با گودالي از نبودن تو

كه بايد بيايي و پرش كني.

 

اين سان من خواهم بود و تو خواهي بود

ما خواهيم بود.

دو تن خواهيم يا يك نمي‌دانم

چون آذرخش خواهيم بود.


تنها چهره‌ي توست

تنها چهره‌ي توست

عشق من

و تن‌ات


تنها با توست

که من از تنها بودن دست مي‌کشم

و حتي دست مي‌کشم از بودن اين شبح

که آينه‌ها هم برايش خالي‌ست


بايد ببينمت

تا زمين و زندگي را به دست گيرم


به دور از بودن‌ات

خونم آبي خاکستري‌ست که سکوت مي‌کند


به دور از بودن‌ات

در من چيزي نيست

جز مشتي بزرگ و فرو بسته

که آزارم مي‌دهد


نبودن‌ات

پلک عظيمي‌ست

روي تمام تنم

 

نوشته شده در شنبه 11 شهريور 1391برچسب:,ساعت 10:59 توسط آتنا| |

باز هم از چشمه لبهاي من

 

تشنه اي سيراب شد سيراب شد



باز هم در بستر آغوش من

 

رهروي در خواب شد در خواب شد



(فروغ)

نوشته شده در پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:,ساعت 23:35 توسط آتنا| |

اينجا جاييست که

 

پشت هر دوستت دارم هم

 

نوشته است ساخت چين!

نوشته شده در پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:,ساعت 23:32 توسط آتنا| |

نوشته شده در جمعه 30 تير 1391برچسب:,ساعت 21:25 توسط آتنا| |

كجاست بگو؟


اون كه برات مي مرده و


هر چي كه داشتي برده، كو ؟


تنها شدي


باز تف سر بالا شدي


كجاست بگو؟


اون كه برات مي مرده و


اونكه ي باره اومدو آتيش به زنددگيت زدو


ازت بريد


اون كه دل ساده و تنها تو


به صلابه كشيد


يادت باشه منتظره


اونكه ميگه دردتو مي دونه نشي


حرفاشو باور نكني


هر كي بياد نمك به زخمت مي زنه


ساده ي دلداده ي من


گول نخوري


دوباره ديوونه نشي

نوشته شده در شنبه 17 تير 1391برچسب:,ساعت 13:25 توسط آتنا| |

خسته ام


از اين همه روزاي سياه و اشتباهي خسته ام


اين آخرين پست منه


مي دوني چقدر دلم گرفته ازت ؟


همه مي گفتن تو لياقت نداري


تو هرزه اي


ولي من باور نمي كردم


مي گفتم وقتي من باهاش روراستم


اونم حتما هست


ولي نه


اشتباه من اين بود


كه بلد نبودم بد باشم


خيانتو ياد نگرفته بودم


ياد نگرفته بودم به عشقم دروغ بگم


اي بابا بي خيال


ي ماه پيش بود ازت خواستم بري


وقتي حس كردم خيانت كردي


فقط ي حس بود ولي خودت همه چيزو لو دادي


ديشب براي اولين بار خواستم بهت فكر نكنم


ولي تو اس دادي


با همه ي غرور لعنتيت


برو و بدون كه


هيچ وقت نمي بخشمت


كنكورمو خوب دادم


ايشالا مهندسي قبولم


ولي توو دنياي بي عشق


باهام كاري كردي كه


ديگه نتونم به كسي اعتماد كنم


يا دوستش داشته باشم

نوشته شده در شنبه 17 تير 1391برچسب:,ساعت 13:4 توسط آتنا| |

نوشته شده در یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:39 توسط آتنا| |

http://avazak.ir/gallery/albums/userpics/10001/Photo-Skin_ir-Girl115.jpg

نوشته شده در یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:21 توسط آتنا| |

واقعا برام عجیبه

آخه من کار خاصی نکردم

که آدم مغرور و خودخواهی مث تو

حالا شده ی عاشق

که برای ی شروع دوباره

حاضره حتی از غرورشم بگذره

خودت میگی محبته

شایدم هست ...

بهر حال ...

منم دوستت دارم ...

نوشته شده در یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:48 توسط آتنا| |

شاید زندگی بدون تو ی چیزایی کم داشته باشه

ولی هنوزم ادامه داره

می خوام بقیه راهو ی جور دیگه برم

امروز تصمیممو گرفتم

امیدوارم انتخابم درست باشه

 

نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت 22:34 توسط آتنا| |


 

تنهایی را دوست ندارم ولی

 

زندگی به من آموخت

 

تنهایی بهتر از بودن با خیلی هاست ...

 

...............

 

می دونی دیگه دارم خسته میشم

 

همه تشویقم می کنن که تمومت کنم

 

می دونی تو همیشه تو رویاهاتی

 

چیزی از واقعیت نمی دونی

 

خیلی چیزایی ی بازیه

 

مثل عشقی که دوروبرت می بینی

 

شاید من عاشقت نباشم

 

ولی بیشتر از هر کی دوست دارم

 

و بازی ای در کار نیست

 

کاش می فهمیدی


نوشته شده در شنبه 22 بهمن 1390برچسب:,ساعت 16:41 توسط آتنا| |

نوشته شده در پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت 10:33 توسط آتنا| |

دختر عزيزم

مي دوني كه معناي قشنگ اسمت اينه

هديه باشكوه خداوند

خيلي بيشتر از اوني كه فكرشو بكني

بيشتر از همه ي ماماناي دنيا

دوست دارم

فقط اميدوارم اتفاقي كه ازش ميترسم

نيفتاده باشه

وگرنه ....

نوشته شده در دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:,ساعت 11:38 توسط آتنا| |


Design By : Night Skin